برف میآمد...
سه سال پیش در تهران!
پسر بچهای زبانش را باند فرود دانههای برف کرده بود.
چشمهایش پر بود از برق شادی.
کودکیام را آورده بود پیش چشمم.
کاش برای چند لحظه مردم آن خیابان چشمهایشان را هم میگذاشتند!
جادهی چالوس، زمستان 1389
Missing Childhood
Chalous road, Alborz, Iran
۶ نظر:
چه خوش بود روزهایی که برف می دیدیم. :)
فکر کنم الان هم اگه برف بیاد همان طور کودکی کنیم.
عکس زیبایی است. البته در انتظار برف فعلا که نشسته ایم تا کی بر سرمان ببارد وسفیدمان کند. ایکاش روزگار را هم میشد با بارش برفی سفید کرد
روسپید شدی آخر ای برف باریدی اما!...
آتوسای عزیزم سلام
حس بسیار قشنگ و خوبی درون عکست نهفته است!
روزگار کودکی برنگردد دریغا!
بسیار زیبا
دوست خوبم موید باشی و روزگارت سپید باد همچون برف
سلام
بسیار عالیست
دست شما درد نکنه..
سلام
باند فرود دانه های برف . . .دهنم یخ کرد از خاطره های روشن کودکی...
کاش آسمان یادش می رفت امسال سال1389 است و به یاد گذشته آنقدر بهمان برف می داد، که مدرسه ها تعطیل شوند...
آسمان امروز فقط به اندازه یارانه ها بارید. کاش خداوند لطفی کنه و به اندازه تورم بباره!
ارسال یک نظر