چهارشنبه، دی ۰۶، ۱۳۹۱

بارون میاد





آه ، باران

ريشه در اعماق اقيانوس دارد -  شايد -
                    اين گيسو پريشان كرده
                                       بيد وحشي باران .
يا ، نه ، دريايي است گويي ، واژگونه ، بر فراز شهر ،
                                                 شهر سوگواران .
هر زماني كه فرو مي بارد از حد بيش
ريشه در من مي دواند پرسشي پيگير ، با تشويش :
رنگ  اين شب هاي وحشت را
                                   تواند شست آيا از دل ياران ؟
چشم ها و چشمه ها خشك اند .
روشني ها محو در تاريكي دلتنگ ،
همچنان كه نام ها در ننگ !
هرچه پيرامون ما غرق تباهي شد .
آه ، باران ،
اي اميد جان بيداران !
بر پليدي ها - كه ما عمري است در گرداب آن غرقيم -
                                         آيا‌، چيره خواهي شد ؟

- فریدون مشیری


سالار دره، پاییز 1391

It's raining
Salardare, Mazandaran, Iran


سه‌شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۱

افرا


نمک آبرود، 1389

Maple
NamakAbroud, Mazandaran, Iran

...



به بهانه ی شب یلدا که نزدیک است و همین طوربه یاد  مادربزرگ یلداییم که اهل شعر ومَثل بود، چند شعر یا چند بیت از یک شعر که "یلدا" در آن ها نقش دارد و بیشتر دوستشان دارم را در این جا اضافه می کنم:

کنج قفس چو نیک بیندیشی
چون گلشن است مرغ شکیبا را
بشکاف خاک را و ببین آنگه
بی مهری زمانهٔ رسوا را
این دشت، خوابگاه شهیدانست
فرصت شمار وقت تماشا را
از عمر رفته نیز شماری کن
مشمار جدی و عقرب و جوزا را
دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شب یلدا را
(پروین اعتصامی)
...

هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
(سعدی)
...

بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
(حافظ)
...

ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصه‌ایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
(عبید زاکانی)
...

شبم را گر امید روز بودی
کجا چندین دلم در سوز بودی
چو درد من سری پیدا ندارد
شب یلدای من فردا ندارد
ز آهم آسمان هر شب چنان گشت
که گویی ابر شد و اتش فشان گشت
(عطار)
...

شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
(اوحدی)
...

چون لاله دل از مهر توان سوختن اما
اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
(خواجوی کرمانی)
...

شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریه‌های سحرم را اثری پیدا نیست
هست پیدا که به خون ریختنم بسته کمر
گرچه از نازکی او را کمری پیدا نیست
(محتشم کاشانی)
...

ای کمال زمان بیا و ببین
که ز عشقت چگونه می‌سوزم
با بهار رخت تواند گفت
شب یلدا که روز نوروزم
در فراق رخ چو خورشیدت
روشنایی نمی‌دهد روزم
(انوری)
...

شوم از شام یلدا تیره‌تر بی
درد دلم ز بودردا بتر بی
همه دردا رسن آخر بدرمون
درمان درد ما خود بی اثر بی
(بابا طاهر)
...

سخنم بلندنام از سخن تو گشت و شايد
که درازنامی از نام مسيح يافت يلدا
(سیف افرنگی)
...

می رفت و گیسوان بلندش را
بر شانه می پراکند
شب را به دوش می برد
همراه عطر عنبر و سارا
در موج گیسوان بلندش
تابیده بود شب را
آرام,مثل زمزمه آب,می گذشت
با اختران به نجوا
همراه گیسوان بلندش
خاموش,مثل زیر و بم خواب,می گذشت
پشت دریچه ها
چشم جهانیان به تماشا
می رفت-با شکوه تر از شب
همراه گیسوان بلندش
تا باغ روشن فردا
یلدا
(فریدون مشیری)
...

یلدا
بلندترین شبِ چشم‌های تو است
تا صبح هم که نگاه‌شان کنم
وقت کم می‌آورم
(رضا کاظمی)

پ.ن: بیشتر ابیات را از سایت گنجور انتخاب کرده ام.

یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۱

کارگاه عبا بافی در محله محمدیه


ورودی یکی از کارگاه های عبا بافی در محله ی محمدیه ی نایین.

این کارگاه ها به شکل سرداب هایی در زیر زمین قرار دارند و در حال حاضر تعداد کمی از آن ها فعال هستند. آن تعداد کم هم  علاوه بر عبا؛ جلیقه، گلیم و چیزهایی از این دست نیز می بافند تا هم چنان سر پا بمانند.

این عکس هم فضای داخلی یکی از این کارگاه ها را نشان می دهد که از بالای پله های ورودی انداخته ام.


محله محمدیه نایین؛ زمستان 1390

An Abaa-weaving Loom
Naeen, Esfahan, Iran