شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۹

مردی از کوچ



تو همان مردی، همان مرد قدیم
با تو میراثی است از درد قدیم


در تو خون خوشه ها جوشیده است
خوشه ها خون تو را نوشیده است


دست هایت بوی گندم می دهد
بوی یک خرمن تظلم می دهد


دارد آن فصل کسالت می رود
باز امید اصالت می رود


تازه کن آن روزهای خوب را
روزهای خیش و خرمنکوب را


چند فصلی کشت بذر عشق کن
هرچه قربانی است نذر عشق کن


سرخ کن یاس سفید یاس را
پاک کن گرد و غبار داس را


خوشه ی گندم پس از دی می رسد
داس تو افسوس، پس کی می رسد؟


قیصر امین پور


@: برای پدر


روستای کوچ، استان خراسان جنوبی


@: چرا روستای کوچ؟ در این روستا سنگ نگاره ی مهمی قرار دارد به نام لاخ مزار که جزء معتبرترین اسناد تاریخی جنوب خراسان است. مجموعه ی نگاره های لاخ مزار دوره ای طولانی- از پیش از تاریخ تا دوران متاخر اسلامی -را در بر می گیرد و شامل 307 مورد است.
البته تشخیص علائم و نشانه ها ی این سنگ نگاره کار ساده ای نیست و برای همین در کنارش نقشه ی راهنما نصب شده که بسیار کمک کننده است.


A Man from Kooch
Kooch, Khorasan Junobi, Iran



دوشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۹

مادر سر سپید



ای دیو سپید پای در بند!
ای گنبد گیتی! ای دماوند!
از سیم به سر یکی کله خود
ز آهن به میان یکی کمر بند
تا چشم بشر نبیندت روی
بنهفته به ابر، چهر دلبند
تا وارهی از دم ستوران
وین مردم نحس دیومانند
با شیر سپهر بسته پیمان
با اختر سعد کرده پیوند
چون گشت زمین ز جور گردون
سرد و سیه و خموش و آوند
بنواخت ز خشم بر فلک مشت
آن مشت تویی، تو ای دماوند!
تو مشت درشت روزگاری
از گردش قرنها پس افکند
ای مشت زمین! بر آسمان شو
بر ری بنواز ضربتی چند
نی نی، تو نه مشت روزگاری
ای کوه! نیم ز گفته خرسند
تو قلب فسردهٔ زمینی
از درد ورم نموده یک چند
شو منفجر ای دل زمانه !
وآن آتش خود نهفته مپسند
خامش منشین، سخن همی گوی
افسرده مباش، خوش همی خند
ای مادر سر سپید! بشنو
این پند سیاه بخت فرزند
بگرای چو اژدهای گرزه
بخروش چو شرزه شیر ارغند
از آتش آه خلق مظلوم
وز شعلهٔ کیفر خداوند
ابری بفرست بر سر ری
بارانش ز هول و بیم و آفند
بشکن در دوزخ و برون ریز
بادافره کفر کافری چند
ز آن گونه که بر مدینهٔ عاد
صرصر شرر عدم پراکند
بفکن ز پی این اساس تزویر
بگسل ز هم این نژاد و پیوند
برکن ز بن این بنا، که باید
از ریشه بنای ظلم برکند
زین بی‌خردان سفله بستان
داد دل مردم خردمند


ملک الشعرای بهار


پارک ملی لار، خرداد 1389


Damavand : Roof of Iran
Lar National Park, Mazandaran, Iran



سه‌شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۹

چشم به راه



نیمه شب،
از ناله ی مرغی که در ژرفای ظلمت
                                           بال و پر می زد
                                                            ز جا جستم
نالة آن مرغ زخمي همچنان از دور مي‌آمد
لحظه‌اي در بهت بنشستم
نالة آن مرغ زخمي همچنان از دور مي‌آمد

ماه غمگین
ابر سنگین
خانه در غربت
نالة آن مرغ زخمي همچنان از دور مي‌آمد
لحظه‌هايي شهر سرشار از صداي نالة مرغان زخمي شد
اوج اين موسيقي غمناك، در افلاك مي‌پيچيد!


مانده بوده سخت در حيرت كه آيا هيچ‌كاري مي‌توانستم؟

آسمان، هستي، خدا، شب، برگ‌ها چيزي
                                                نمی گفتند

آه در هر خانه اين شهر،
مادران با گريه مي‌خفتند،
دانستم!

فریدون مشیری



@: روز مادر را به همه ی مادران مهربان، فداکار و صبور ایرانی مثل مادر خودم تبریک می گویم.

میناب، استان هرمزگان، فروردین 1389

Minab, Hormozgan, Iran