یکشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۲

گل فشان تنگ



هوا بسیار گرم و غبارآلود بود. اما این بار بنا بود طلسم دیدن گِل فشان را بشکنیم! سه بار به در بسته خورده بودیم؛ هر دفعه هم به علت بارندگی زیاد که باعث بسته شدن جاده های منتهی به گل فشان ها شده بود. یک بار در استان گلستان و دو بار در همین استان. یک دفعه اش مربوط به همین گل فشان بود؛ همین جا در 100 کیلومتری چابهار که گل فشان تَنگ در زمینی مسطح قرار دارد.


کوه گِل فشان بندر تَنگ تقریبن 100 متر ارتفاع دارد و بالا رفتن از آن راحت است. البته نیروهای کمکی هم هستند:


در بالاترین نقطه ی کوه چاله ای به قطر کمتر از یک متر و عمق حدود نیم متر وجود دارد که با گل پوشیده شده است. در فواصل زمانی یک دقیقه یا بیشتر مقداری گل از چاله خارج و به اطراف پراکنده می شود. احتمالن تمام این کوه در طول سال ها بر اثر فعالیت این چشمه ها ایجاد شده است:





این جا ورودی محوطه است که نیاز به ساماندهی دارد. ورودیه گرفته می شد؛ تعدادی سایبان و سرویس بهداشتی نرسیده به همین جاده ی خاکی درست کرده اند. اما خب چندان فعال به نظر نمی رسید. هر چه نباشد سرویس بهداشتی همان طور که نامش هم بیانگر این موضوع است دست کم باید آب داشته باشد! آن هم در فصل پر مسافر آن نواحی که تعطیلات نوروز باشد! دلم می خواهد خوشبین باشم و فکر کنم که الان اوضاع کاملن رو به راه است!



به گل فشان نزدیک می شویم و این مسیری ست که باید طی کنیم:


گِل فشان ها کاربرد زیادی دارند که از آن جمله می توان به استفاده از گل آن ها در سفال سازی، کوزه گری، گل درمانی، بهره برداری از گاز، گردشگری و... اشاره کرد. به نظر من همان گردشگری اش را دریابیم خودش دنیایی ست! این دوستمان اما جنبه ی درمانی اش را بیشتر مد نظر داشت:





تعداد بازدیدکننده ها کم نبود و از لهجه هایشان می شد فهمید که از استان های مختلف ایران هستند. شایعاتی هم آن بالا رواج داشت. از جمله این که یکی می گفت اگر کسی داخل این گل فشان بیفتد، از آبهای آزاد –با توجه به نزدیکی اش به دریای مکران (عمان)- سر در می آورد!! فکر کردن به این موضوع در ابتدا حس خوبی ایجاد می کرد اما بعد که می رسیم به مرحله خارج شدن از گل، آن هم با آن سر و وضع! ابرهای خیال بالای سرمان را رد می کنیم بروند دنبال سوژه ای دیگر!
از بالای کوه:



همان بالا غیر از قسمتی که فعال است و خروج حباب های گل را می توانیم ببینیم، گل های خشک شده ی اطرافش هم بر اثر حرکت، تکان می خورند و حس می کنی روی زمینی نامطمئن ایستاده ای! همان جا مشغول عکاسی بودم که خانمی دستم را گرفت: جلو نرو!
ظاهرن دقایقی قبل از رسیدن ما جوانی پاهایش تا دو وجب بالای زانو در گل فرو رفته بود که البته هنوز مدارکش موجود بود! خانم می گفت با زحمت او را بیرون کشیده اند. فکر کردم وسوسه ی آبهای آزاد کجا و تحمل این همه گل به لباس تا رسیدن به بندر جاسک کجا! از آن خانم محترم تشکر کردم!

گفتم که هوا بسیار گرم و غبارآلود بود:



عده ای هم بودند که احساس می کردند خیلی بامزه اند؛ یا بالا و پایین می پریدند که زمین زیر پایمان حرکت کند و هیجان بازدید زیاد شود و یا چون حوصله ی صبر کردن نداشتند، سنگ یا تکه گلی خشک شده بر می داشتند و به داخل گل فشان پرتاب می کردند:



خب برادر من! هر جایی که مقداری آب گل آلود جمع شده باشد و شما سنگی در آن بیندازی، همین پدیده را مشاهده می کنی! لطفن بگذارید گل فشان به غلغل متینش ادامه دهد! سپاس!



چند نکته ی علمی این پست را از سایت "کویرها و بیابان های ایران" برداشته ام. کاملش را می توانید در اینجا بخوانید:

گل فشان تَنگ، سیستان و بلوچستان، فروردین 1391

Tang Mud Volcano
Sistan va Baluchestan, Iran


دوشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۹۲

یک نفر


جاده ی بندر جاسک به میناب، فروردین 1391

پ.ن: جاده ای که از چابهار به میناب می رود، یکی دیگر از جاده های مورد علاقه ی ماست.. جاده ای خاص است که وقتی باران می بارد در اکثر مواقع بسته می شود.. جاده ای ست که به قول یکی از هموطنان در چابهار "آبشار" زیاد دارد! وقتی این را گفت فکر کردیم ما که در نقشه چنین چیزی ندیدیم که بعد متوجه شدیم منظورش پستی و بلندی های زیاد جاده است! 

A Camel on the Road
Jask-Minab road, Hormozgan, Iran