شنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۹۳

یک خرچنگ


هر وقت خرچنگ می بینم یاد خاطره ای تلخ میفتم که چند نفری رقم زدیم. البته خاطره که چه عرض کنم، بهتر است بگویم جنایت! در واقع این خشن ترین رفتار من با یک حیوان بود.
وقتی کودکی بیش نبودم به همراه چند تا از بر و بچه های فامیل، خرچنگی را در رودخانه با ضربات سنگ به قتل رساندیم! خرچنگ بخت برگشته به هنگام جان دادن و در لحظات پایانی عمر، چنگک هایش را به هم می زد و من در همان وقت حس کردم او انتقامش را از من می گیرد و روزی توسط یک خرچنگ کشته می شوم!
این بود که پس از آن واقعه ی ناگوار، تصمیم گرفتم کرده ی خود را جبران کنم و در اولین اقدام همان همراهان را تشویق کردم که همگی، با یکی از بچه های فامیل که ناخواسته تیری ازتفنگ بادی شلیک کرده و از قضای روزگار به گنجشکی پران اصابت کرده بود، قهر کنیم! بنده ی خدا هی می گفت که از قصد نبوده ولی ما عمدن نمی خواستیم باور کنیم واگرنه می دانستیم قلق آن تفنگ طوری ست که شکارچی ماهر هم نمی تواند به آسانی پرنده ای بزند، آن هم پرنده ی کوچکی مثل گنجشک! اما چه کنیم که عذاب وجدان باعث شد علیرغم دانستن همه این ها، چند ساعتی با او قهر بمانیم!
در اقدامی دیگر سعی کردم برای مورچه های آشپزخانه آذوقه ی زمستانی مهیا کنم. برایشان نان خرد شده می ریختم. مادر می گفت نمی دانم چرا هر چه پشت یخچال را جارو می کنم، این مورچه ها باز پیدایشان می شود! و البته من در دل شاد بودم!
سال ها بعد هم که با همسفر در یکی از جاده های فرعی غرب کشور بودیم، ناگهان متوجه شدم لاک پشتی سلانه سلانه دارد از عرض جاده عبور می کند و کامیونی در لاین مقابل به او نزدیک می شود. به سرعت در ذهن خود محاسبه کردم که به احتمال زیاد لاک پشت بینوا به مقصد نخواهد رسید و بی معطلی وسط جاده رفتم، لاک پشت را برداشتم و رساندمش آن ور! این کار با صدای بوق ممتد راننده کامیون همراه بود. نه این که تشکر کرده باشد، به نظر رسید که می گوید: مگر عقلت را از دست داده ای؟
شاید راست می گفت اما این برایم خوشایندترین خاطره در ارتباط با موضوع حیوانات است و من این تحول را مدیون یک خرچنگ هستم؛ خرچنگی که امیدوارم همه ی ما را بخشیده باشد…

پ.ن: این خرچنگ های درون عکس کوچک و فرز هستند. تا بخواهی به آن ها نزدیک شوی، در سوراخی پنهان می شوند. تعداد زیادی از آن ها را در جزیره هرمز دیدیم نزدیک جنگل حرای کوچکی که آن جا هست. آقای بنیامین می توانست به سرعت و بی آن که بهشان آسیبی برسد آن ها را بگیرد. آن قدر سریع که متوجه نشدم چطور این کار را انجام داد؛ من فقط این عکس را انداختم و خرچنگ به ساحل برگشت.

جزیره هرمز، اسفند 1392

Small Crab
Hormoz Island, Persian Gulf, Hormozgan, Iran

2014

دوشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۹۳

یادگاری



از دلبستگی های پدری پیر که فرزندش شهید شده است و او هنوز در دل این کارگاه زیرزمینی کار می کند؛ می بافد و می بافد...

دریکی از کارگاه های عبابافی نایین، زمستان 1390


In an Abaa-weaving Loom
Naeen, Esfahan, Iran