عینک نیمای عزیز
کوچه ی نیما
تو را من چشم در راهم (نیما)
این عکس را از روی عکسی در خانه ی نیما انداختم. او در ایوانی ایستاده که در عکس بالایی دیده می شود... رسم روزگار!
حیاط خانه ی نیما.. سنگ مرمری که در وسط دو سنگ دیگر قرار دارد، سنگ قبر اوست که رویش با خط نستعلیق نوشته "نیما یوشیج"
مجسمه ی نیما در ورودی خانه اش... که البته الان در ِ ورودی از سمت دیگری باز می شد... مردم علاقه ی زیادی داشتند کنار نیم تنه نیما بنشینند و با او عکسی به یادگار بیاندازند.. فکر می کنم نوشته ی روی دیوار جای خوبی نصب نشده بود!... در ضمن پدری کنار مجسمه نشست و دوربین را به دختر کوچکش داد تا عکسی ازاو بگیرد. بعد که عکس را دید دختر را سرزنش کرد که این چه عکسی است! آخرش هم نمی تونی یک عکس درست و حسابی بیندازی! نمی دانم چرا این را نوشتم؛ یک چیزایی بی آن که بخواهیم در ذهنمان جاگیر می شوند. این از همان موارد بود.
یک پنجره در خانه ی نیما؛ از همان ها که خیلی دوست دارم.
چراغ خوراک پزی.. عکس سمت راست تصویر خود نیما و پسرش شراگیم را نشان می دهد. نفر سوم را یادم نیست که بود! عکس ها و اشیا زیادی در "موزه نیما" که در سال 88 تاسیس شده ، وجود دارد... بعضی هایشان واقعن جالب بودند... من فقط عکس های مربوط به شکار را دوست نداشتم؛ اصلن دوست نداشتم.
یکی از راهروهایی که به حیاط خانه می رسید.. خانه هم خانه های قدیم!
و این هم شمعدانی های محبوب من که در خانه ی نیما هم بودند.
خانه ی نیما یوشیج، یوش، خرداد 91
Nima Yushij's Home/Museum
Yush, Mazandaran, Iran
@ Click on Photos