باريده باران
زمان به چشمي غول آسا ماند
که در آن
انديشه وار در آمد و رفتيم.
رودي از موسيقي
فرو مي ريزد در خونم.
گر بگويم جسم، پاسخ مي آيد: باد!
گر بگويم خاک، پاسخ مي آيد: کجا؟
جهان دهان باز مي کند
همچون شکوفه اي مضاعف،
غمگين از آمدن
شادمان از بودن در اين مکان.
در کانون خويش گام بر مي دارم
و راه خود را
باز نمي توانم يافت.
اکتاويو پاز
آهار
9 ارديبهشت 90
Waiting for Spring
Ahar, Tehran, Iran
۱ نظر:
kheiiiiiiiili zibast atousa joon..
Maryam
ارسال یک نظر