از وقتی دوربین بهدست شدهام، یکی از آرزوهای دوران کودکیم را تا حد زیادی به فراموشی سپردهام؛ پوشیدن کفش پاشنه بلند یا همون کفش تق تقی! کیف هم دست نمیگیرم؛ چون دستهایم را لازم دارم و نمیتوانم بیخود درگیرشان کنم! یک کوله پشتی آبیرنگ باکلاس دارم که در تمام سفرها، همراهم است.
صبح اول وقت، جلوی در ورودی تخت جمشید ایستاده بودیم. اینبار خوشحال بودیم که یادمان نرفته کتابمان را بیاوریم؛ کتابی که بهخوبی تمام آثار تخت جمشید را با کمک عکس و نقشه توضیح میدهد.
چند سال پیش کتاب را جا گذاشته بودیم و وقتی تقاضای نقشه راهنما و بروشور کردیم، به ما گفتند که اینها مخصوص توریستهای خارجی است و ما دست از پا درازتر، بدون راهنما و با اتکا به دانش قبلی خودمان، از دیدن تخت جمشید لذت بردیم... تخت جمشید درهر حال دوست داشتنی است.
اینبار جلوی در ورودی، به ما گفتند که بردن کوله پشتی به داخل محوطه ممنوع است. علتش را پرسیدیم گفتند چون مردم میروند داخل محوطه و بساط خورد و خوراک پهن میکنند. گفتم من چیزی جز یک بطری کوچک آب معدنی و مقداری خرت وپرت شخصی ندارم؛ میتوانید ببینید! گفتند که نمیتوانند اینکار را بکنند؛ قانون است!
جالب آنکه در ادامهی روز که به پاسارگاد رفتیم، متوجه شدیم که این قانون کوله پشتی فقط مختص تخت جمشید است، چرا که در داخل محوطه پاسارگاد و در فاصلهی کمی از آرامگاه کوروش کبیر و جلوی در ورودی، عدهای مشغول پخت و پز بودند!
من و دوستم – کوله ی او نصف کولهی من بود- دیدیم قانون است، کاری نمیشود کرد، پس به دکهای در همان نزدیکی که به همین منظور ایجاد شده بود، رفتیم و کولههایمان را تحویل دادیم و درعوض پاکتی پلاستیکی به ما دادند که وسایلمان را داخلش بگذاریم.
این را هم بگویم که تنها ورود کوله پشتی ممنوع بود؛ هر نوع کیف دستی زنانه را میشد داخل ببریم، حتی اگر دو برابر کوله گنجایش داشته باشد!
هنوز از پلههای باستانی بالا نرفته بودیم که عدهای گردشگر خارجی وارد محوطه شدند و در کمال تعجب دیدیم که چند نفر از آنها کوله پشتی دارند! در جواب تذکر ما، مسوولان گفتند که کارشان را بلدند! ما هم قانع شدیم!
سعی کردیم عذاب حمل کردن کیسه ی بدقواره و دست و پاگیر پلاستیکی را نادیده بگیریم و شش دانگ حواسمان را بدهیم به کتاب خواندن و توضیحات همسفر و تماشای آثار و عکس انداختن... که ناگهان چند کوله پشتی دیگر ما را از حال و هوای دوران پرشکوه هخامنشی بیرون آورد! البته اینبار کولهها متعلق به تعدادی از هموطنان ایرانی خودمان بود! من که ازاین قضیه خیلی دلخور شده بودم از چند کوله عکس انداختم! و به یکی از مراقبان محوطه نشان دادم. او که مرد بسیار شریفی بود با بیسیم خبر داد که عدهای با کوله پشتی در محوطه هستند. از آن طرف جواب آمد که آنها از "آن یکی در" وارد شدهاند!... در این جا بود که ما بیشتر قانع شدیم! آن مرد شریف که نامش را هم نمیدانم توضیح داد که این مشکل هر روز آنهاست یا شاید هم اینطور گفت که ما را آرام کند؛ خدا میداند.
کاری به درستی یا نادرستی قانون کوله پشتی ندارم، حرف من این است که اگر قانونی هست باید برای همه باشد...
به امید روزی که همهی ما به همراه میهمانان گرامی خارجی، همگی از اون یکی در وارد شویم!
تخت جمشيد، اسفند 1389
۲ نظر:
چه غمگینه حس بودن در ناکجا اباد....!!!!
Saeed
atousa joon salam..midooni ghodrateh baian va neveshtari kheili khoobi dari?neveshtahieh ziba..ba axayayeh ziba...lezzat bordam.......
Maryam
ارسال یک نظر