جمعه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۰

با هم



نمی دانستم مرغ های دریایی هم گاهی تنبل می شوند؛ آن جا دیدم که سعی می کردند غذا را در هوا یا حتا از میان نوک یکدیگر بقاپند و بعد در صورتی که موفق نمی شدند به طرف سفره ی بزرگ دریا می رفتند که تکه های گوشت سخاوتمندانه روی آن چیده شده بود.

کودک کم کم جلو می رفت؛ انگار نماینده ی تمام آدم بزرگ هایی باشد که با فاصله ی چند قدم، تماشاگر این گردهمایی بودند.
 
 
نسيم صبح، بوي گل پراکند
افق دريايي از نور است و لبخند
دل افروزان شادي را صلا زن
سيه کاران غم را در فروبند
 
فريدون مشيري
 
29 اسفند 1389، بوشهر
 
Together
Bushehr, Iran
 

۴ نظر:

maryam گفت...

Atous jan
axaei zibaei
post mikoni man azdidaneshoon lezzat mibaram man ba in axa beh iran safar mikonam,baryeh man keh door az vatan hastam shadi avareh,in axe azjoonoobeh iran ba parandehash va tooziheh zibayeh to halo havaei dareh

هنردوست گفت...

عکس خوبی شده... مخصوصا این که همه جای عکس حالت داینامیک داره...

habib گفت...

عکس زیبایی هست. از اون عکسهایی که میشه متنهای زیادی براش نوشت. شما اما یکی از بهترین متنها رو نوشتی

وحید گفت...

ای ول!
خیلی قشنگ شده.